از حالم اگه بپرسین خرابم.خراب!!!

دوباره مریض شدم منمعده و روده و همه چیز قاطی کرده.امروز توی تخت بودم که دوسی زنگ زد نظام هستم نوبت گرفتم دو تا پاشو بیا.فلان مدارک هم بیار برا سهمیه و ثبت دفتر و فلان.بعد دید خودش مدارکش کمه گفت فردا میارم.بهش گفتم امروزتو معطلی برو خونه به نظرم بیار مدارک روخودمم تا فرم ها رو پر کردم دیگه بابا اومد و چون کار داشت باهم رفتیمپرداخت رو انجام دادم.استعلام شورای انتظامی بردم و خلاصه مدارک رو تحویل دادم و گفت دو ماه طول میکشه کار!!! کلا یهو کاخ آرزوها ریختاین مدت بیشتر باید تمرکز روی طراحی داخلی باشه که مهر شهرداری نخوادنصب تابلو و مهر شهرداری و . هنوز پروسه داره انجام بشه.

دیگه بعد بابام کاراش تموم شد گفتم منو ببر دکتر الانه که بمیرم.

رفتم سِرُم نوشت و امپول و یه عالمه دارو.سرم رو زدماومدم خونه توی تخت افتادم و اصلا نتونستم به طراحی داخلی برسمامیدوارم تا فردا روبراه شم.

جمعه ای با دوسی رفتیم یه اندازه گیری دیگه کردیم و طرح کامل شد.یه طرح اولیه هم زدم و مونده هنوز یه سری پختگی کار

پنج شنبه ای رفتم خودمو خوشحال کردم.انگشترمو رفتم تحویل بگیرم بسته بود مغازه.یه شال فروشی روبروش بود همه مدل روسری و شالش معرکه بود.یه طرح خاص پسندیدم ولی از قیمت فضاییش زورم گرفت.دیگه دو طبقه پاساژ رو بالاتر رفتم و هرچی دیدم نپسندیدم اون شال برام عزیز بود خیلیکه شانسی یه مغازه دیگه دیدمش و با قیمت ۲۰ تومن ارزونتر خریدمش.بازم گرون بودا ولی خب واقعا تو دلم رفته بود و میدونستم هرچی دیگه بخرم مثه اون دوسش ندارمخودمو شاد کردم حسابی.تازه یکم خرید چمدونی برا مستر اچ کردم.

از اونور رفتم یه جا قبلا رادیو کلاسیک دیده بودم قیمت بگیرم که دیگه نداشتگفته بودم خاله کوچیکه بهم یه کارت هدیه داد عید فطر؟.گفته بودمش به خوبی خرجش میکنمو خب دیگه یه مقدار پول گذاشتم روش و از دیجی کالا یه رادیو سفارش دادم چند روز دیگه دستم میرسه.کلی با مستر اچ ذوقشو کردمبرای سحرهای ماه رمضانمون رادیو کم داشتیممن عاشق سحری خوردن با صدای رادیو هستمعادت بچگی تا الان.

تازه تصمیم دارم اگه خوب بود کار بعدی رو که انجام دادم با دستمزدم یکیشو برا مامان اینام هدیه بگیرم :))

رادیو خیلی قدیمیشون خرابهیه چراغ شارژی دارن که سالمه و رادیوش جواب میده ولی خب این یه چیز دیگه س اگه خوب کار کنه و بدرد دکور هم میخوره در حال عادی.حالا بذاد بدستم برسه ببینم محبوب منه؟

‌‌‌‌

صندل ی که میخواستم بعد چند روز جواب داد که موجود ندارن دیگه ازش.دپرس شدم.مستر اچ پولشو ریخت به حسابم گفت برو همونجا بگرد چیزی دیگه که دوس داری بخراگه فردا حالم خوب باشه میرم حتمابرا انگشترمم زنگ زدن که بیا ببرش ولی حالم خوب نبود نرفتم.

.

شبی با مستر اچ تماس تصویری گرفتم میگفت عین گچ سفید شدیگفتم اصلا خوب نیستم.

راستش امروز سرم که زدم گریه کردمدوس داشتم مستر اچ پیشم بودبهش پیام داده بودم و گفته بودم.وقتی مشغول کار هست استفاده از موبایل ممنوعه و بیشتر شبا یا وقت ناهارش حرف میزنیم.

دیگه شبی خواهرشوهر (آبجی) و مادر جون زنگ زدن حالمو پرسیدن.مستر اچ گفته بود مریضممنم خودشیرین بازی در آوردم گفتم بخاطر دوری مستر اچ مریضم! چقدرم مادرشوهرم ناراحت شد و گفت باید فکر سلامتیت باشی ان شاالله زود پیش مستر اچ میری.

خواهرشوهر هم گفت درد معده ت عصبی هست و احتمالا غصه دوری مستر اچ هست ولی خدا رو شکر که مشغول شده و این دوری هم تموم میشه

منم دیدم اصرار میکنن گفتم آره بخاطر دوریشهبه نظرتون شیرین عسل بودم؟ من فقط نگفتم که میوه تابستونه باز حالمو بد کرده و الان یه رژیم سخت غذایی دکتر گفته که فقط میتونم موز و سیب به عنوان میوه بخورم!!!! چقدرم سیب مورد علاقه منه تو این فصل!!!!!

دیگه فک کنم تا عمر دارم سمت گوجه سبز نرم!!!

دوباره کته ماست و سیب زمینی آبپز و تخم مرغ ابپز قوت غالب من شد!!!

البته خودم واقعا حس میکنم این دوری هم اذیتم کرده واقعا .اینروزا واقعا به دیدن مستر اچ و بودنش نیاز دارماین محدودیتمون برای در تماس بودن اذیت کننده س مخصوصا که شبا خوابگاه هست و آزادی حرف زدن و خوابش کامل دست خودش نیستاز وقتی رفته نزدیک ۱.۵ کیلو وزن کم کردم.

ولی بازم شکر خدا که فکرها و استرسش تا حدود زیادی از بین رفتمن به آینده خیلی خوش بینم

روزای خوب میان

_ مه سو _


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها