دیشبی داداش اینا بالاخره قدم رنجه کردن و اومدن.

قبلترش دایی کوچیکه یه سر اومد خونه مون مامان هویج ها رو شسته بود و میگفت بیا کیک هویج گردویی که دخترخاله دستورشو گفته بپزیم. این دخترخاله م همونیه که انگلیس هست. قبل اینکه این کارش توی شرکت براش جور شه شیرینی و کیک خونگی میپخت اونجا و خیلیم طرفدار داشت و مشتری. دستپختش هم عالیه.یعنی یه املت هم درست کنه انگشتت رو باهاش میخوری حس میکنی یه غذای سلطنتی هست. بس که عاشقانه آشپزی میکنه و قشنگ وقت میذاره براش. مثه من نیست که فقط میخوام سرهم بندی کنم تموم شه!!!!خنده تازه اگه غذا نیاز به توجه زیاد داشته باشه بهتره بهم نسپرن چون یا میسوزه یا وسط کار خاموشش میکنم که حواسم پرت نشه نسوزه یهو!

روزای قرنطینه گروه خانوادگیمون پر از نون های محلی و نون تافتون و بربری و کیک و غذاهای مختلف شدههمه دست بکار شدن به قول دایی وسطی: بعد قرنطینه همه کدبانو تحویل داده میشیم مامان هم سر به سر دایی وسطی میذاشت که باید بعد قرنطینه شوهرت بدیم اشتباهی زن گرفتیم واست دایی هم میگفت: من فعلا یه شوهر دارم باید اول از این شوهرم طلاق بگیرم بعد باز شوهرم بدین.

خلاصه دخترخاله هم دستور پخت کیک هویج گردوش رو رو کرد و گفت نون خامه ای هم فردا شب میذارم که فردا شبش نون بربری پخته بود و دستورشو گذاشته بود و فعلا نون خامه ای رو نذاشتدیگه ما هم دست بکار شدیم برا پخت کیک هویج گردو.

خلاصه بعدترش با دایی بحث آرایشگاه مردونه شد و موهای بابا که بلند شدهبه بابا گفتم بیا و موهاتو بده دست من برات کوتاه کنم.

موهای خود دایی رو یکی از پسرخاله هام کوتاه کرده بود. دایی گفت بیا من برات کوتاه کنم.دیگه بابا اعتماد کرد و صندلی زدیم توی حمام و دایی موهاشو کوتاه کرد چقدر هم خوب شد به بابا میگفتیم اگه خوب شد هر دفعه موهاتو بسپر دایی کوتاه کنه نصف پول آرایشگاه هم میخواد بدی. سر به سرش میذاشتیم.

دیگه داداش اینا زنگ زدن که میان.دایی رفت ماشینشو ببره پنچرگیری گفت حس میکنم تایرش مشکل داره.گفتیم شام بیا.

به مامان اینا گفتم چون اینجور رفتاری داشتن داداش اینا روز اول عید و بعدش هم نیومدن یه حداقل احترامی به مستر اچ بذارن.و حتی داداش نکرد یه تماس کوچیک بگیره یه بهانه بیاره برای نیومدنشون من اصلا و ابدا نمیام پیششون. با اینکه دلم برای برادرزاده م قد یه نخود شده بود.

دیگه مامان گفت نباید تلافی کنی و تلافی روی کسی اثر داره که یکم حداقل فکر کنه! لباسمم عوض کردم گفتم شاید یه کوچیک رفتم و برگشتم.

ولی خب داداش اینا که اومدن داداش احوال بابا رو پرسید که کجاس؟! (بابا اونموقع رفته بود دوش بگیره بعد اصلاح موهاش) ولی حتی نتونست یه سوال بپرسه مه سو کجاس؟!!! حالش خوبه؟! منم لج کردم و تا 12 شب که از خونه مون رفتن توی سالن نرفتم حتی بهشون سلام نکردم!!!

مامان برام کیک آورد اتاقم.بابا اومد گفت تو بزرگی کن.ولی نرفتم که نرفتم.شام هم بعد رفتنشون رفتم یه لقمه خوردم اومدم.

برادرزاده که همون اولی که رسیدن طبق معمول دوید سمت اتاق مندر رو نیمه باز گذاشته بودم که بتونه بیاد داخل.ماشین هاش و توپ و عروسک پلنگ صورتیش هم چیده بودم روی تختم مثل همیشهاومد و با دیدنشون جیغ خوشحالی کشید.رفتم بغلش کردم چلوندمش و یه عالمه بوسیدمش.تا آخر شب هم مدام میومد توی اتاقم وسایلاشو میاورد بازی میکردیم.پشت تلفن مستر اچ باهاش حرف میزد میخندید و ذوق میکرد و گوششو میچسبوند به گوشی . شیطنت میکردو دستمو میگرفت ببرتم بیرون از اتاق که یه اسباب بازی میدادم دستش یادش میرفت.

خلاصه پیش داداش اینا نرفتم که نرفتم.

زن داداش به مامان گفته بود بهمون کیک نمیدین ببریم؟!!!! مامان یادش رفت.داداش اینا رفته بودن یادش اومد زنگ زد داداش که یادم رفته کیک بدم ببرین برمیگردی ببری؟!!! داداش گفت آره.

اومد و شنیدم با مامان پج پچ میکنه که مه سو چش بود چرا نیومد اصلا؟!!!

مامان هم گفت: به همسرش بی احترامی کردین اونم نخواست ببینتتون حالا اون نیومد تو نباید میرفتی اتاقش حالشو میپرسیدی؟!!! نمیتونستی این مدت نیومدی خانومت نذاشت یه زنگ خشک و خالی بهشون بزنی احوالشونو بپرسی؟!!!!

یکمم راجع به مسائل دیگه حرف زدن و رفتش.

مامان گفت امشب دعواس بینشون!!!! گفتم: برام مهم نیست. ولی مهم بود! سردرد داشتم دلم آشوب شدنرفتن پیششون با اینکه فکر میکردم دلمو خنک میکنه دلمو خنک نکرد. غمگین ترم کرد.

حس خوبی نیست فقط یه برادر داشته باشی و اینهمه دور باشین. ولی من باید حرکتی میکردم. باید تغییری میدادم به رفتارم که دادم. باید بدونه چقدر دارم اذیت میشم از رفتارهاش.باید بدونه تا وقتی محترم هست که احترام بذاره تا وقتی هواشو دارم که هوامو داشته باشه. تا وقتی خواهرشم که برادرم باشه. نه به خون! که به رفتار! من یه خواهرم که همونقدر که عاشقانه برادرم رو دوست دارم همونقدر هم باید دوست داشته شم.نه در دل که در رفتار همونقدر که توجه میکنم نیاز به توجه هم دارم. اگه واقعا مهم باشم مطمئنا تغییری هست.

بعد رفتنشون به مامان گفتم حالا من نیومدم نباید داداش به خودش حرکتی میداد تا در اتاق من اومد در رو باز میکرد میگفت سلام خوبی؟!

مامان گفت من که شنیدم تو نشنیدی تا اومدن داخل خانومش تو رو ندید داداشتو کشید توی اتاقش گفت حق نداری تا مه سو نیومده سلام کنه بری تو اتاقش ها!!!!!

و من شدم بغض.بغضی که بیخ گلومو سفت گرفت که چقدر یه فرد میتونه پست باشه.چقدر حسود.

و شدم اشک. که چقدر یه مرد میتونه سست باشه ای کاش من جای داداش مرد بودم! اونوقت میدونستم چطوری رفتار کنم!

مامان دیشب از همه ی اتفاق ها گریه کرد گفت خیلی درد داره مادر باشی و این چیزا رو ببینی.

مهم نیست. گذشت قبل از این بعد از اینم میگذره.

من خوبم. خیلی خیلی خوبم.

به قول یه نفری: چقدر بعضی ها میتونن حقیر باشن که حداقل های زندگیشون رو اونقدری ندید بگیرن که همون حداقل ها رو هم از دست بدن.

-خدایا شکرتشکرت که قدر میدونم اونچه که دارم. حتی حداقل ها رو . خدایا شکرت برای همه ی اتفاق ها.

- من از تصمیم دیشبم پشیمون نیستمزمان اگه به عقب برگرده دوباره همون تصمیم رو میگیرم. فعلا هیچ جایی که اونا باشن نمیخوام باشم.

دیشبی که نرفتم پیششون هیچ داشتم سریال Big little lies رو میدیدم.من قبلا کتابش رو خونده بودم و فصل اولش تقریبا مشابه کتابش بود.کتابش رو دوست داشتم و سریالش هم همینطور.

تازه فک کنین زده بودم دوبله میدیدم!!!! صداش بلند بود!!!! چه دلی آشوب کرد از داداش اینا که پیششون نرفته بودم!!!! یعنی میدونستن کاری ندارم که پیششون نیستم! دارم فیلم میبینم!

امروز با مامان و بابا سه تایی رفتیم باغشهرمون. کلم پلوی مامان بود و یه روز نیمه آفتابی خوب آتیش و چای آتیشی و سیب زمینی زیر آتیشی. خلاصه جاتون سبز. از اواسط عید تا حالا چشممون بیرون رو ندیده بود! البته فقط من رفته بودم تا فرودگاه و برگشته بودم.

فرودگاه هم پارکینگش خوب شده!!!! ورودی خودت باید از دستگاه کارت میگرفتی . یه نفر حذف.

از فردا دوباره روزه میگیرم.ببینم اوضاع سیستم بدنم چطوریهاگه جواب بده که باید روزه های پارسال رو بگیرم.ده روز بدهکارم هنوز.اگه نه که خب میوفتن به سال آیندهامیدوارم توانشو داشته باشمتا خدا چی بخواد

این ماه رمضان سالگرد فوت پدربزرگم میشه. چه رمضان تلخی گذشت پارسالدو تا عزیز رو از دست دادیم.چقدر روزه بدهکار شدم و نبودم خونه.

_ مه سو _


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها