دیشبی فیلم " شیوع " رو نگاه میکردم. اول که یه سری دوبله شده رو با کیفیت گرفتم و یه تکه هاییش که دوبله نداشت گفتم بذار زیرنویس بگیرم.بعد دیدم اصلا زیرنویس با گفته ها هماهنگ نیست!!!!! یعنی فک کنم دوبله ج.ا.ا بود!!!!!! آخه قشنگ روند داستانی رو تغییر داده بودن و کلیش رو حذف!!!!!

یعنی میگم اصلا از دوبله خوشم نمیاد برا همین چیزاشم هستا!!!!

هیچی دیگه رفتم یه دفعه دیگه زبان اصلیشو دانلود کردم نشستم دیدمش. از یه مریضی همه گیر یا همون پاندمی صحبت میکنه که تقریبا مشابه کرونا هست البته مثلا هرکسی که میگیره میمیره!!!!!! چطوری؟!!! با تشنج و کف کردن و

ولی ساختن همچین فیلمی اونم سال 2011. برنامه ریزی همچین روزایی رو نشون میده؟!!!!!!

.

امروز مامان اپلیکیشن "ماسک" رو نصب کرد. اطلاعات سلامتیش هم وارد کردنقشه ی مناطق پخش بیماری رو نشون میده و چک کردیم و خدا رو شکر اصلا توی محله ی ما موردی گزارش نشده بود.محله پاک ما. به مامان اینا گفتم: دیدین میگم همینجا خرید خونه رو انجام بدین جای دیگه نرید؟!!!

همسایه ها به شدت مراقبت میکنن و حواسشون هستمغازه ها هم همینطور.

.

دیروزی رفتم و 54 تا ماژیک طراحی داشتم مربوط به دوره کارشناسیم.برای دخترخاله کوچیکه پستشون کردم.

میدونم که دلم برای تک به تکشون تنگ میشه راستش.گذاشته بودمشون توی دفتر رنگ آمیزیم گهگاهی استفاده میکردم ولی دیدم وقتی اون برای درس هاش نیاز داره و میخواد هزینه هنگفتی بابتش بده(اون زمان خودم نزدیک 250 هزار تومان همه شو خریده بودم که خب خیلی برای اون سالها گرون بودمقایسه ای میگم بدونین که تقریبا با هزینه ی 4 برابریش میشد یه ترم دانشگاه آزاد ثبت نام کرد اگه درست یادم مونده باشه :))))) )

بعد خب زیاد هم ازشون استفاده نکرده بودم و نو بودنو شدیدا دوستشون داشتم

ولی دیدم اینجا یه گوشه گذاشته و رنگ بعضیاش داره کمرنگ میشهحدود 4 تاشو دور انداختمدیگه دوتاشو برای خودم یادگاری برداشتم و 54 تای باقیمونده رو دادم رفت براش

چقدرم خوشحال شده بود.

قبلا سر به سرش گذاشتم که هر وقت استادتون گفتن بخرید من دارم.بیا من بهت بفروشم.بهم پیام داده بود که چند؟!!!

گفتم بابا شوخی کردم.برات پست میکنم میاد

مگه کم تا حالا به خاله کوچیکه زحمت دادم؟!!!

.

آقا خلاصه دیروز دیدم اکثر مغازه ها باز کردناملاکی ها، وسایل الکترونیکی و .

امیدوارم این باز شدن مغازه ها باعث شدت بیماری نشه.

چند روز پیشتر ها هم بابا گفتن حسابی دلتنگ زیارت شدم.میاین بریم زیارت راه دور؟!!!! بعد با ماشین سه تایی رفتیم نزدیک حرم.روبروش پارک کردیم چند دقیقه توی دل دعا کردیم و سلام دادیم و برگشتیم

امروز رو دیگه روزه نگرفتم.معده م دیگه جوابگو نبود.دیدم حسابی دارم اذیت میشمفقط یه روز مونده از روزه های قضا که خدا یاری کنه روز آخر شعبان رو میرم پیشواز

دیگه به مامان گفتم ناهار پیتزا درست کنم بخوریم؟!!!! پیتزا درست کردم و جاتون سبز البته با این پنیر پیتزایی که قبل کرونا خریدیم اصلا دیگه طعم غذاها مثه قبل نمیشه.امروز به مامان میگفتم بقیه شو دور بریزیم؟!!! واقعا طعمشو دوست ندارمچه بی سلیقه درستش کردن الکی توی هایپر دختره تعریفشو کرد خریدیم و پشیمون شدیم.

.

بابا و مامان از بس بی بی زنگ زد که سر نزدین چند ماهه دو روزی رفتن پیشش و برگشتن(بهی حرص نخور از خوندنش:)) )چقدرم ناراحت شده بود که چرا مه سو رو نیاوردین؟!

بهشون گفتم بگین روزه قضا داشت که ناراحت نشهولی خب با وجود دلتنگی زیاد موافق این رفتن نبودم و همراهی نکردم باهاشون.

بعد بابا رفته بود همونجا خرید مرغ و گوشت برای ماه رمضان.خب اونجا شیوع بیماری خیلی کم هستحدود 4 نفر اونم خانواده کسی بوده که اومده اینورا گرفته و قرنطینه شون کردن.مامان اینا گفتن خرید اونجا خیلی بهتر از اینور هست.قابل اعتمادتره.

بعد بابا میگفت رفتم داخل مغازه دیدم 4 نفر باهم دارن میانسریع گفتم من از فلان شهر اومدماحواستون باشه مریض نشین!!! میگفت ترسیدن رفتن بیرون مغازه وایستادن خنده

کلی خندیدیم.بابا میگفت ترسیدم تجمع شهگفتم خوبه خوب گفتین.

قبل روش نمیشد چیزی بگهمثلا میرفت نونوایی میگفت طرف میبینه من کلی از نفر قبلی فاصله گرفتم اومده وایستاده بالا سر نون من!!!!

منم گفته بودم: باید تعارف رو کنار بذارین تذکر بدین تعارف جایز نیست این موقعیت بهش میگفتین ببخشید میخوام نون بخرم عقب وایستین.

خودمم همین مدلی شدم وقتی برا خرید میرم نمیذارم کسی نزدیکم بایسته.مثلا رفته بودم برای خرید دستکش و قرص ویتامین هام داروخانه. روی درب شیشه ای نوشته بود تک به تک وارد بشین. دو نفر داخل بودن بیرون وایستادم یکی پشت سر ماشینم پارک کرد و آب دهنشو انداخت تو خیابون!!!! آی لجم گرفت!!!! اومد میخواست بره توی مغازه گفتم ببخشید منم خرید دارم.

گفت: من یه سوال داشتم.

گفتم: منم سوال دارم غیر اینه؟! لطفا با فاصله بایستید و کاغذ روی درب داروخانه رو نشون دادم.

گفت: چرا پس دو نفر داخلن؟؟!

گفتم: حتما آشنا هستن.به من ربطی نداره.شما با فاصله از من بایستید.تموم صحبتا رو هم رو به درب داروخانه میگفتم چون ماسک نداشت!!!!

نفر سوم اومد که چرا داخل نمیرید کاغذ روی درب رو نشون دادم.

وقتی خریدمو کردم خواستم برم یه صف با فاصله تشکیل شده بود!!!

ما خودمون میتونیم شروع کننده این زنجیره باشیم

توضیح اضافی: اون دو نفر داخل داروخانه جدا جدا خرید کردن و رفتن!!!!!

نمیدونم گفتم دخترعمو کوچیکه که بهش گفته بودم باید قنادی بزنی اینروزا سفارش کیک خونگی میگیره؟!!!!

کیک خامه ای خونگی.هر روز یه رنگ جدید یه طرح جدید

شجاعتش رو تحسین میکنم.

(شهرستان بابا اینا اصلا مریض نداشته تا حالا خدا رو شکر و خیلی رعایت میکنن)

_ مه سو _


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها